محل تبلیغات شما
المیرا یکی از دوستان همگروهی لاتاری منه ،که از بین بچه ها فقط با من در ارتباط است. ایشون هم ویزا قسمتش نشد
المیرا مجرد و دندان پزشکه و پدرش برنده قبولی لاتاری بود و وقتی فهمید سفارت به پدرش ویزا نمیده
چون خیلی براش گرفتن ویزای پدرش مهم بود بدجور به هم ریخته شد و حسابی گریه و زاری و بی قراری میکرد باورتون نمیشه میگفت اگر میمردم برام اتفاق بهتری بود
تازه اگر ویزا میدادن چون المیرا بیست و پنج سالش بود بهش ویزا نمیدادن
ویزا به فرزندان برنده تا بیست و یک سال داده میشه
میخواست پدرش و مادرش و خواهرش برند بعد برای این اقدام کنند
خلاصه سر بی قراری هاش من المیرا توی خصوصی با هم صحبت کردیم بعدش بینمون ارتباطی برقرار شد .
به هر جا فکر کنید این ایمیل میزد شاید بتونه ویزای لاتاری پدر شصت ساله اش را درست کنه
یه عالمه به افراد و نهادهای مختلف ایمیل زده بود و با لینک های جور وا جور ارتباط برقرار کرده بود
اول برای ما بازماندگان دوتا موسسه حقوقی شکایت باز کردند
که ایشون تونسته به یکی از موسسات حقوقی کیس پدرش را به عنوان شاکی خصوصی و سمپل معرفی کنه
ادمین های گروه لاتاری ما اون چند نفر یک گروه سوای گروه کلی برای تصمیم گیری ایمیل زدن به وکیل ها دارند منم ادمین نیستم عضو اون گروه چند نفره نیستم دلیلی هم به عضویت من نیست این تلاش کرد توی اون گروه وارد بشه موفق نشد سر همین به شدت با ادمین ها به لج افتاد
خلاصه راستش بخواهید یک مقدار شیطنت و دور زدن توی کارش بود و با وکیل ها که ارتباط میگرفت پاسخ های که میدادن را نمیخواست ادمین ها با خبر بشند
مرتب با خشم ناراحتی سر فحش بهشون میکشید
و فکر میکرد اونها دارند یه کارهای برای خودشون میکنند که اصلا اینطور نبود در واقع خودش اینجور آدمی بود .
تلاش های که ادمین ها میکنند اگر برای لاتاری جواب بده فردی نیست یک گروه هستیم که همه مساوی برنده شدیم اگر حقی قرار برگرده به همه باید برمیگرده

واضح بود که اینقدر المیرا براش درست شدن ویزای پدرش مهم بود ابداً هیچ کدوم از بچه های گروه اهمیتی نداشت حتی اگر بهش میگفتند ویزای یکی دیگر میگیریم بدبخت میشه ولی به پدر شصت ساله تو میدیم میگفت مهم نیست ویزای پدرم بدین بدرک که اون بدبخت میشه
کاملا روحیه اش شناخته بودم

ایمیل ها که با وکیل ها میزد و جوابهای را که بهش میدادن دوستی بین ما شکل گرفته بود که کپیش برای من میفرستاد و فقط میخواست، من برای خودم باشه به هیچ کس ندم
با خودم فکر کردم درسته رعایت رازداری یکی از مهمترین اصول اخلاقی یک رابطه است اما مخفی کردن این ایمیل ها از بقیه ادمین ها کار بی اخلاقی تر است چون پشت این داستان دویست کیس هست که همگی بدجور از این شرایط آسیب خوردند
ایشون میخواد مخفی کنه به خاطر غرض و منفعت شخصیش خودش و این موضوع هم اطلاعات شخصی این ادم نیست که منم بخوام باهاش توی این مخفی کاری شریک بشم و شاید سکوت من به دویست کیس لطمه بزرگی بزنه و من بدجور مسئولم
خیلی تصمیم سختی بود اما بالاخره
تصمیم گرفتم با رعایت یک سری نکات ، ایمیل ها را که به دست من میرسونه ، به سمیه خودمون که یکی از ادمین ها هست بدم و اونم به گروه ادمین هاشون بره. بتونند بهتر از اطلاعات به نفع همه استفاده کنند

همش المیرا میگفت پدر من که شاکی خصوصی پرونده دفتر فلان موسسه است ما که ویزامون میگیرم قیافه ادمین ها اون روز برام دیدنی است
در حالی که اون موسسه خیلی بهش امیدواری داده بود و چقدر وقتش شبانه روز گرفته بود بعد از ماهها بهش یک روز حدود یک سال و نیم پیش ایمیل داد که ما نمیخوایم این پرونده لاتاری را دنبال کنیم در نتیجه تصمیم به بستن پرونده داریم
یعنی المیرا یه حالی شد نگفتی اصلا یه وضعی
همه جوره میخواست خودش ویزا را بگیره و درضمن اینکه پدرش شاکی خصوصی بود را هم مخفی نگه داشته بود به همه هم الکی میگفت خودم کیس برنده هستم که بعدها توی ایمیل ها ما متوجه شدیم پدرش برنده است
اخرش اینی که فکر میکرد ویزا را تقدیمش میکنند شرایط پدرش با بسته شدن اون پرونده با بقیه برنده ها یکی شد ، اونم با همین موسسه حقوقی در امریکا که برای همه تا الان پیگیری میکنه شامل اونم میشه

اینهمه انرژی و ذوق زدگی اخرش چون نیت خوبی داخلش نبود به نتیجه براش، نرسید

حالا دیگه امیدش مونده بود همین موسسه حقوقی و دست به دعا شدن رفتن پیش این فالگیر و اون فالگیر

تا اینکه هشت ماه پیش یهو پدرش در کمال سلامت افتاد سکته کرد بنده خدا مجبور به چند تا جراحی شد اخرش تا الان توی کما هست
با هم در تماس بودیم خبری از لاتاری یا وکیل ها میشد میگفت حالا من اگر هم بگند بریم سفارت بابا را با محافظت پزشکی به سفارت منتقل میکنم معلوم نیست که این کی از کما درمیاد
بهش میگفتم حالا تا ان موقع پدرت ان شاالله از کما دربیاد نخوای با این همه دستگاه جابه جاش کنی
چون حتما اگر سفارت قرار شد اعلام به دادن ویزا کنه در شرایط ما باید شخص برنده براشون وجود حقیقیش محرز بشه
تماس میگرفت میگفت مریم رفتم این فال گیر گفتند حتماااا میرید
میگفتم الی ان شاالله بریم ولی عزیزم ول کن این فال گیرها را ،حیف پول هات نیست .
خواسته ات رهاش کنی بهتره، چرا تو این فال گیرها میچرخی
اگر شد عالیه نشد حتما قسمتمون نبوده
خلاصه میخوام بگم با وجود وضعیت وخیم پدرش هنوز سرسختانه در امید و انتظار گرفتن ویزای پدرش بود
این یک ماه و نیم اخیر که من گرفتار بودم با هم تماس نداشتم همیشه خودش هم یه زنگ میزد میگفت مریم من صدات میشنوم حالم خوب میشه یهو که بی قرار و عصبی نگرفتن این ویزا میشم با تو حرف میزنم اضطرابم کلی راجب انتظار این ماجرا پایین میاد

یک هفته بود با وجود مشغله های این روزهام به یادش افتادم به خاطر بیماری پدرش که این چرا خبری ازش نیست .
حداقل روزی دو بار تو این یک هفته تماس گرفتم و تماسم را جواب نمیداد
تا دیشب که خودش با صدای بسیار اندوهیگنی تماس گرفت گفت که پدرم حالش خیلی خرابه هوشیاریش کامل از دست داده دو روز پیش دکترش گفت دیگه برنمیگرده و خودتون برای رفتنش اماده کنید
گفت مریم من شرایط روحیم خیلی خرابه الان با هیچ کس حرف نمیزنم اما تماس گرفتم بگم منو خواهش میکنم حلال کن این کار حتما بکن
گفتم بابت چی عزیزم ؟ من خیلی برای این شرایط تو ناراحتم استمرار تماسم هم برای جویا شدن حال پدرت بود الان هم واقعا غمگین شدم
گفت مریم ما ادمها تا خودمون در شرایط کسی قرار نگیریم حالش درک نمیکنم هیچی بالاتر از سلامتی نیست تو میدونی و میفهمی که من این هشت ماه چقدر سختی و بدبختی برای پدرم کشیدم
تو یک زن جوان بودی که با سرطان به این مهمی دست و پنجه نرم میکردی ولی چون شاید همیشه صبور بودی با وجود اینکه خودم دندان پزشکم عمق دردت را درک نکردم تا پدرم به این روز افتاد بارها به یادت افتادم تا امزوز جرات کردم بهت بگم حلالم کن .
وقتی سفارت باری بار سوم فقط به تو ایمیل داد و برای گرفتن ویزا دعوتت کرد بهت هم ویزا نداد
میگفتی کیس من خاص هست و شرایط سختی را گذروندم اصلا حرفت درک نمیکردم و میگفتم یعنی که چی که میگه کیسم خاص کجاش خاصه مریض شدی چه ربطی داره ما هم برامون گرفتن ویزا مهمه  و شاید خیلی قضاوتت کردم 
الان مریم میفهمم هزارتا از اون ویزاها هم بهت بدن
جبران یک روز از درد و ناراحتی که خودت و شوهرت و بچه ات کشید نمیکنه

گفتمم عزیزمممم المیرا جونممم نگران نباش ازت دلخور نیستم بالاخره شرایط من برات قابل درک نبوده

نه مریم فقط،بگو میبخشم
گفتم عزیزم بی خیال اخه نبخشیدنی تو دلم از تو نیست که بخوام ببخشم چی را مثلا ببخشم
من ناراحتم کنارت نیستم بغلت کنم که اینجوری بی قراری میکنی
همه اینها را با گریه شدید میگفت
امیدوارم که ویزاتون درست بشه من پدرم که فوت بشه بعد از مراسماتش میفتم دنبال کارهای مهاجرتم از راههای دیگه
گفتم عزیزم ما که وکیل گفته برای شما امیدی نیست تقریبا تموم شده برای ما هم حسابش کن یه موقعیت بود که جور نمیشه تو فکرش هم دیگه زیاد نیستم

قبل از اینکه قطع کنی المیرا بهت بگم تو که داداش نداری میدونم دست تنها هستی هر کاری این روزها داری که از پس ما برمیاد روی کمک من و حسن حساب کن تنها نیستی ما کنارتیم عزیزممم زندگی همینه یک روزهاش خیلی تلخ و سخت میگذره


این چند روز اخیر اول سمیه و بعد المیرا دومین نفری بود که آمد راجب این ببخش و ماجرا با من صحبت کرد
هر کدوم هم سوا سوا بی خبر از اون یکی به این ماجرا پرواخته بودند
من که از دل و نیتشون خبر نداشتم توی دلم نسبت بهشون رنجشی وجود نداشت
در واقع اون حسی که خودشون داشتند و تجربه و نتیجه ای که رسیده بودند را تصمیم گرفتند به گوشم برسونند
بیداری و هوشیاریشون مبارکشون باشه، شهامت ابرازشون هم قابل تحسینه
خودشون هم دیدن که وقتی براشون مشکل پیش امده چقدر من ناراحت شدم و بیش از هر کسی بهشون صادقانه اعلام کمک همکاری کردم

نکته اول ، از این ماجرا اینکه توی دنیا هیج چیز دنیوی ارزش اینو نداره که ما بخوایم بابتش بقیه را دور بزنیم. و دلمون بخواد فقط اون چیز خوبه برای خودمون باشه . واقعیت اینه که شاید هیچ کدوم از ما اعضای گروه هیچ وقت به ویزا نرسبم ولی المیرای که با تلاش و مخفکاریهاش از همه ما اعضای گروه یک پله جلوتر بود خوابش هم نمیدید پدرش دچار همچین حادثه تلخ بشه و اینجوری کارش متوقف بشه میخواست با ویزاش حال ادمین ها را جا بیاره
الان کوووو ویزاش
کاش یک طور زندگی کنیم که حداقل پیش وجدانمون آسوده باشیم هیچ کس از عاقبت و فردای خودش خبر نداره پس چه بهتر در جهت نیت خیر و انسانیت قدم برداریم شاید همین نیت خیرها بازتابش به زندگیمون افتاد و سرنوشتمون را عوض کرد

نکته دوم : هیچ کسی را در زندگی در شرایطی سختی که هست قضاوت و منع نکنید حتی اگر اون ادم خودش از نیت ماجرا خبر نداشته باشد من معتقدم ساز و کار دنیا بر اساس اینه که ما را در شرایط اون فردی که منع میکنیم قرار میده تا درسمون از روزگار بگیرم
منظورم این نیست خدای نکرده ، خدای نکرده زبانم لال، سمیه و المیرا به خاطر منع و قضاوت کردن شرایط من به این روز افتادن حتما اینطور نیست دوست های عزیز من هستند دردشون غصه منم هست

به طوری کلی این نکته را عرض میکنم که بهتره مواظب منع ها و قضاوت هامون باشیم زمین خیلی گرد و قانون منداست . همه این اتفاقات درس های زندگیست به ما اگر یارش نگرفتیم روزگار این درس ها را اینقدر برامون تکرار میکنه تا متوجه اش بشیم




از حس مسئولیت باربد دلم براش ضعف رفت ولی .....

یک دفعه ایی جور شد آمدیم شمال

چنان نمای که هستی

هم ,ها ,یک ,پدرش ,اون ,ویزا ,ادمین ها ,بود و ,بود که ,به این ,ایمیل ها ,همین موسسه حقوقی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم Zachary's receptions خرید لایک فیس بوک تضمینی monswilldifta تارنمای دکتر زمان نورانی السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها مهارت سازی در مسیر موفقیت Cheap & Fine NHL Dallas Stars Jerseys Wholesale. kettbentrapas راهنمای جهان به سوی اسلام حسینی